برای آنچه مینویسم هیچ فکت علمی ندارم و صرفا کمی از مشاهداتم از فضای کسب و کار، زندگی و روابط شخصی هست. در این چند سال به رفتارهای مدیران و دوستانم دقت بیشتری میکنم و سعی میکنم بدون کانتکست فقط مشاهدهگر باشم بیشتر از این منظر میگویم که اجازه دهم کمی بگذرد تا ببینم حاصل این نگرش، رفتار و تصمیم چه میشود.
فکر نمیکردم مشاهدهگر بودن برای ذهنی که دائما در حال قضاوت است اینقدر سخت باشد، اینکه همه چیز را آنطور که هست ببینم و هیچ برچسب خوب و بد به آنها نچسبانم. فکر میکنم تعریف از بد و خوب ، اخلاق درست و نادرست آنقدر مرز باریکی دارد که حتی برای خود آدم، یک چیز درست، ممکن است فردا نادرست جلوه کند.
بعد از این مدتها فهم من این است که سادهترین روش ( البته برای مدیران و دردناک برای کارمندان) برای فراری دادن کارمندان و گرفتن انگیزه از آنها این باشد که چشم انداز شرکت، اهداف و خودخفنپنداری را هر روز و با ادبیات مختلف به ذهن کارمند فرو کنیم.
حداقل این مورد را با تمام وجود احساس کردم ، آنهم وقتی که تمام این حرفها از موضع بالا به پایین باشد، جایی که همه نفهم هستند و مدیران فانوس راه و بقیه در راه ماندگان.
این روزها خبر انحلال یکی از شرکتهایی که در آن کار میکردم را شنیدم، انحلال یک شبه، اصلا باورم نمیشد آن همه تلاش، آن همه آرزو، آن هم استعداد یک شبه دود شد رفت هوا. خبر از کوچک کردن شرکت یا کم کردن کار نبود، خبر انحلال بود، یعنی انگار هیچ چیز نیست. چنان چشماندازی برایش متصور بودند و در مسیر حرکت میکردند که هیچ کس در مخیلهاش نمیگنجید که روزی منحل شود.
اما در همین بین کسانی هم بودند که بیصدا، بیحاشیه، بی آنکه حتی اسمی از آنها بشنویم در حال کار و محبوبیت هستند. محبوبیت از این جنس که اصلا اصراری ندارند که دیگران انها را باور کنند بلکه فقط یک بار اعلام میکنند و مابقی در عمل، باورشان را نشان میدهند.
راستش کمی عصبانی هستم، آنکه بخواهد همراه شود با دیدن آنچه به آن باور داریم همراه میشود و ما را پیدا میکند و آنکه نخواهد همراه شود، اصرار بر اینکه خیلی خوبیم، خیلی حرفهای هستیم جز فراری دادن دیگران هیچ چیز ندارد.
این حرفم برای ارتباط شخصی نیز صادق هست، اصالت چیزی نیست که با یادآوری به دیگران بخواهیم ثابت کنیم. اصالت در منش، رفتار و گفتار کاملا مشخص هست. هر شوآفی که میکنیم مانند بادکنکی که سریع باد میشود و همه میبینند ولی میدانیم که اگر بیشتر باد کنیم دیر یا زود میترکد.
حرکت آهسته ولی پیوسته و پخته را به رشد سریع ولی ناپخته ترجیح میدهم. اگر حرکت با اصالت باشد هرچقدر که دنیا با سرعت حرکت کند، جا نمیمانیم ولی با دلخوش بودن به رویا در همان رویا میمانیم و با همان به هوا میرویم.
عجیب احساس میکنم ، بیصداها پایدارترند.
مرسی سجاد
ممنون که تجربه ات رو با ما درمیان گذاشتی
من بهش میگم: حرکت فیل وار. آهسته اما استوار
واقعا آنقدر سرعت تغییرات زیاد شده که منم ترجیح میدم بیشتر مشاهده گر باشم و فقط یادبگیرم و زمانی دهان باز کنم که از من نظر خواسته شده باشد. خیلی چیزها از بیرون انطور که واقعا هست دیده نمی شوند
نکته ای که مهم است موضوع ریسک هست…
یادمه امین کاکاوند تو یه پست میگفت اون هایی که معمولا بقا پیدا میکنند به راحتی با شما کار نمیکنند اول اروم شمارو زیر نظر میگیرند و بعد اروم اروم نزدیک میشوند ..
چیزی که این روز ها در هیاهو بهش دقت نمیشه موضوع ریسک و اهمیت کاهش ریسک برای بهبود در تصمیم گیری و بقا هست …
جالب بود سجاد عزیز…