معمولا در اوقات فراغتم، فیلم و سریال تماشا میکنم. از فیلمهایی که ریتم خستهکننده و کم هیجان داشته باشه خوشم نمیاد و دوست دارم فیلمی تماشا کنم که لحظه بعدش غیر قابل حدس باشه.
از بین سریالهایی که تماشا کردم سریال خانه کاغذی، از آن سریالهایی بود که برای دیدن اپیزود بعد لحظه شماری میکردم.

لحظه به لحظه این سریال برای منی که عاشق تفکر سیستمی هستم دلچسب بود. معتقدم بدون تفکر سیستمی هیچ کاری کامل پیش نخواهد رفت یا اگر هم کامل پیش بره بعد از مدتی سیستم، با تاثیرپذیری از محیط و عوامل دیگر دچار نقص میشه.
به نظرم پرفسور( نقش اصلی سریال) که رهبری سرقت را به عهده داره خیلی زیبا تمام جوانب سرقت را در نظر میگیره، بایدها و نبایدها را مشخص میکنه ، مرزبندیها را تعیین میکنه، همیشه یک پلن B برای مواقعی که احتمال شکست هست طراحی میکنه.
میشه این سریال را در کنار درسهای تفکر سیستمی با هدف یادگیری عمیقتر تماشا کرد، هم یادگیری هم لذت تماشای فیلم.
از پرفسور که مغر و رهبر سرقت هست بگذریم، انتخاب اعضای تیم نیز خیلی با دقت انجام شده، دنور، ریو، نایروبی، هلسینکی، توکیوو، برلین و مسکو.
میگن در یک تیم همه شبیه هم نباشن و مثل هم فکر نکنن، اهمیت شخصیتهای مختلف در یک تیم به خوبی در این سریال نمایش داده شده و اگر یکیشون در تیم نبود حتما یک جای کار میلنگید.