نمیدونم این داستان را شنیدهاید یا نه اما بازخوانیش حداقل برای خودم جذاب هست. روزی دانشمندی با همراه شترش مسیری را میرفت، کلی کتاب بار شتر بود و دانشمند به کتابهایی که بار شتر کرده بود افتخار میکرد، کسی از کنار دانشمند رد شد و سئوالی از او پرسید، هر چی میپرسید دانشمند میگفت نمیدونم […]
آخرین دیدگاهها